شان آی کوچولوی ماشان آی کوچولوی ما، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
زندگی عاشقانه ی مازندگی عاشقانه ی ما، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

◕‿- شان آی,پرنسس زیبای ما ◕‿-

✿ دومین تولد دختر نازم ✿

1395/5/30 18:30
نویسنده : ღمامانیღ
943 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامان حالت خوبه؟عزیز دلم میخوام عکسای تولدتو بزارم و خیلی خوشحالم بخاطر داشتن دخمل گلی مثل شما...

تولدت مبارک دخترک نازم واقعا خیلی خوشبختم که تولد دو تاییمون توی یه روزه و افتخار میکنم که تو دختر منی...خدایا شکرت بخاطر این نعمت زیبا و خیلی خیلی دوست داشتنی

الهی همیشه شاد باشی و هیچ کس و هیچ چیز ناراحتت نکنه و به آرزوهات برسی و  ما رو خوشحال کنی.خیلی دوست دارم تا همیشه...

دست بابایی درد نکنه بخاطر تولد خیلی قشنگی که برامون گرفته

اینم لباس خوشگلم  که خودم درست کردم

عشق من چقدر ناز و ملوس شدی عروسک من پرنسس من

فدای چشمای خوشگلت بشم

و اما کادو های شما نازگلم از طرف:

باباجون کریم و مامان جون اشرف

باباجون مجید و مامان جون زکیه

 

بابا بهنام و مامان سمانه

دایی جون محمد و زندایی هاله جون

عمه جون الهام و محمدمهدی جان

راستی عکس دو تا از کادوهارو که بابابزرگ منو مامان بزرگ بابایی زحمت کشیده بودنو یادم رفته بگیرم که بابابزرگم سی هزار تومن پول و مامان بزرگ بابایی یه دست لباس راحتی برات کادو دادنو دست همشون درد نکنه

این مدال اسمته عزیزم و از اون پولی که بابا جون مجید دادنو یکمم بابایی روش پول گذاشت و زنجیری که از قبل داشتی و بابایی داد به دوست طلا فروشش که این مدال خوشگل درست کرد.مبارکت باشه عشق مامان...عزیزدلم اینم از کادوهای خوشگلت... دست همشون درد نکنه و خدا همه ی عزیزامونو برامون نگه داره...الهی آمین

فردای تولدت سه تایی رفتیم سرعین و آستارا که این سفر یهویی خیلی خوش گذشت

بخورمت عروسک من فدای دست و پاهات بشم من...به قول بابایی مثل عروسکی برام و هر روز لاک جدید و لباسهای خوشگل میپوشونمت و موهاتو میبندم و پزشو میدم...ای خدای مهربون خیلی ممنونتم بخاطر این عروسک نازی که بهمون دادی مواظبش باش خدای مهربونم...خیلی دوست دارم

اینم یکی از کارای هیجانی شما پدر و دختر

دو هفته از اومدن ما از آستارا میگذشت که بابا جون مجید اینا میخواستن برن شمال و از ماهم خواستن باهاشون بریم اینم از عکسهای ما

جنگل فندقلو و هوای مه آلودش و گردنه ی قشنگ حیران

قربون اداهای خوشگلت بشم عزیزدلم

اوخیییییی پرنسس من

عروسک یادگاری جواهر ده که بابایی برات خرید

منطقه آزاد انزلی

اینا هم سوغات شمال دخملم ... لوازم آرایش مو و عینک دودی و فرفره رو عمه جون الهام برات خرید بقیه رو هم بابایی برات خرید دستشون درد نکنه

برگشتیم تبریز و خانومی رفتن هتل کایا

گل من از حموم در اومده و داره شربت آبلیمو میل میکنه...نوش جونت عروسک خانوم

داریم میریم خونه ی عمه جون لعیا و خانوم خوشگله تیپ زده

دوچرخه سواری عسیسم توی پارکینگمون

ولادت امام رضا و کیکی که بابایی به مناسبت این عید قشنگ خرید

چند روز پیش رفتیم آتلیه و عکس شمارو عمو عکاس گرفت و از شما بخاطر خوش اخلاقیت خیلی تعریف میکرد و میخواست هی ازت عکس بگیره و ما هم به 10 تا راضی شدیم این عروسک و توپ و هم جایزه گرفتی...عروسکم بهت افتخار میکنم...ذوق عکسارو دارم که ببینم.این سری با  عکسای آتلیه میایم دوستای گلم...به امید دیدار

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)