✿ اولین شب یلدای شان آی جونم ✿
سلام ناز گل مامان...
امروز اومدم با کلی عکس و حرفای جدید...
اولش باید بگم که ده روزی میشه که اولین غذا خوردنتو شروع کردی...هورررررراااااا...منظور از غذا فقط فرنی میخوری و روز اول از یه قاشق شروع کردیم و امروز ده قاشق میخوری ...باریکللا خوشگل خانومم...نوش جونت باشه امیدوارم بقیه ی غذا هارو با اشتها بخوری...البته باید اضافه کنم که همیشه سر سفره باید طعم غذاهارو بچشی که اگه بهت ندیم به سفره هجوم میاری و سفره رو می کشی...آفرین به این همه پشتکار...فدای پشتکارت بشم...
همش همه چیو دوس داری بخوری و هرچی میدم دستت اول میبری دهنت و منم زود ازت میگیرم چون همه چیو که نمیشه خورد آخه عزیزدلم میکروبی ان ... منو ببخش که اون موقع ها به گریه میندازمت...
اولین روزیه که پوفی میخوری و خونه مامان جون اشرف بودیم و بهت فرنی میداد دستت درد نکنه مامان گلم
اولین روروأک سواری
بابایی برای بار اول بهت فرنی میده.مرسی بابایی
زبونتو بخولم ملوسک
این لباس خوشگلو هم خاله جون من به مناسبت اولین مسافرتت برات خریده .مرسی خاله ی مهربونم
و اما عکسهای شب یلدا...
امسال شب یلدا خونه ی بابابزرگ من بودیم و همه ی فامیل دور هم بودیم و خیلی خوش گذشت.ناگفته نمونه که امسال اولین یلدای شان آی و ستیلا جون بود...
عزیزم یلدات مبارکککککک امیدوارم هرسال به سلامتی این روز قشنگ رو با همه ی خانواده جشن بگیریم...الهی آمین
اینم دخمل هندونه ای من
دومین شب یلدا خونه ی بابا جون مجید بودیم و اینم کادوی اولین یلدات.مرسی
سومین شب یلدا خونه ی بابا جون کریم بودیم...این کادوها هم از طرف باباجون و مامان جون...اون ست شال و کلاه و دستکش هم وقتی خونمون مهمون بودن برات کادو آوردن...دستتون درد نکنه بابا و مامان مهربونم
هندونه کوچولوی خوشمزه