✿ واکسن 6 ماهگی + تولد دایی جونی ✿
سلام نفسم عشقم عمرم...
22 دی وقت واکسنت بود عزیزدلم...چون دفعه ی قبل نذاشتن بابایی بیاد توی اتاق واکسن این دفعه از مامان جونی خواستم که باهامون بیاد...آخه واقعا دلم نمیاد پاهای خوشگلتو نگه دارم تا برات آمپول بزنن عسیسم...
خب خدا رو شکر که این دفعه زیاد اذیت نشدی فقط توی مرکز بهداشت گریه کردی وقتی آوردیمت خونه دیگه به کل یادت رفته بود خانوم خوشگله...دست مامان جونی هم درد نکنه خیلی کمک کرد فدای مامان گلم بشمممم
دو روز دیگه هم تولد دایی جون بود و مهمون داشتیم و اینم عکسهای اونروز و چند روز پیش
فدای خنده هات عسلم
تلاش برای گرفتن عروسک جورابت
و اما تولد...
اینم کادوی مامان زندایی هاله برا شما...داری خودت بازش میکنی ماشاللا عسیسم...دستشون درد نکنه
دایی جون تولدت هزاران بار مبارککک
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی