✿ سونوی NT ✿

سلام نانازی مامانی حالت چطوره گلم ؟

عزیزم هفته ی پیش وقت دکتر داشتم.منم خونه ی مامان جونی بودم بعد بابایی اومد دنبالم تا بریم دکتر.رفتم مطب دیدم خیلی شلوغه به بابایی زنگ زدم و گفتم اگه کاری داره بره منم کارم 1 ساعت و نیم طول می کشید خب عشق مامان خلاصه رفتم توی اتاق خانوم دکتر.برام سونوی NT نوشت و گفت که برم.بابایی هم چون براش کاری پیش اومد نتونست باهام بیاد منم زنگ زدم به دایی جون محمد که بیاد دنبالم با هم بریم سونوگرافی.دایی جونو هم اذیت کردیم و زحمت دادیم.سونو گرافی هم باز شلوغ بود و نیم ساعت نشستیم تا نوبتم شد و بالاخره رفتم.عزیزم خیلی خوشحال شدم که برای اولین بار داشتم میدیدمت درسته که برای بار دوم بود ولی خب الان بزرگتر شده بودی و برا مامانی دست تکون میدادی فدات بشم.خانوم دکتر هم گفت سالمی منم خدا رو هزار مرتبه شکر کردم.اون روز 11 دی ماه بود و سن خوشگلم 10 هفته و 4 روز بود.

از اونجا هم رفتیم مطب دکتر تا برام آزمایش بنویسه.بعد با دایی جون رفتیم خونه ی مامان جونی .سر کوچه هم بابایی رو دیدیم که اونم داشت ماشینو پارک می کرد و همه بخاطر سلامتیت خوشحال بودن.روز شنبه هم با بابایی رفتیم آزمایش.گفتن تا 3 روز جوابش آماده میشه منم تا 3 روز فقط استرس داشتم.آخه این آزمایش خیلی مهم بود و خدا رو شکر سالم بودی.

می خوام عکس سونوگرافی رو بذارم تا ببینی چقدر کوچولو بودی.البته عکست تار شده فکر کنم قربونت برم  از بس شلوغی اونجا زیاد تکون تکون خوردی و عکست تار شده.قربون قد و بالات بشم نازگلم